جدول جو
جدول جو

معنی عطا کردن - جستجوی لغت در جدول جو

عطا کردن(رَ / رِ گَ دَ)
دادن و بخشیدن و انعام کردن. (ناظم الاطباء). اهدا کردن. ارزانی داشتن. اجداء. اشبار. اعطاء. اناله. جدو. عطاء. میح. معاطاه:
جان و دل منی و دل و جان دریغ نیست
گر من ترا که هم دل و جانی عطا کنم.
مسعودسعد.
بوسیم عطا کردی زان کرده پشیمانی
دانی که خطا کردی دیگر نکنی دانم.
خاقانی.
در عدم کی بود ما را خود طلب
بی سبب کردی عطاهای عجب.
مولوی.
گفت از باغ خدا بندۀ خدا
گر خورد خرما که حق کردش عطا.
مولوی.
اًسهاب، بسیار عطا کردن. مکاهنه، عطا کردن بی پاداش
لغت نامه دهخدا
عطا کردن
دادن و بخشیدن و انعام کردن
تصویری از عطا کردن
تصویر عطا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
عطا کردن
بخشیدن، دادن، مرحمت کردن، هبه کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ مَ دَ)
اشتباه کردن. سهو کردن. غلط کردن:
بخطا غره مشو گرچه جهاندار کند
هر کسی را که خطا کرد مکافات خطاش.
ناصرخسرو.
دردت کند ای دوست خطاخواهی کرد.
احمد برمک.
گرچه بسیر مشک شناسند لیک مرد
چون مشک یافت سیر گزیند، خطا کند.
خاقانی.
نبودم عاشق ار بودم بتقدیر
پشیمانم خطاکردم چه تدبیر.
نظامی.
شنیدم کاسب سلطانی خطا کرد
بپیوست از زمین بر آسمان گرد.
سعدی (صاحبیه).
خداوند دولت خطا می کند
شب و روز ضایع بخمر و خمار
جهانبانی و تخت کیخسروی
مقامی بزرگست کوچک مدار.
سعدی (صاحبیه).
چهارصدمرد تیرانداز که در خدمت او بودند، همه خطا کردند. (گلستان سعدی).
مطرب بساز عود که کس بی اجل نمرد
وآن گونه این ترانه سراید، خطا کند.
حافظ.
سقط، خطا کردن در سخن. (منتهی الارب). لحن، خطا کردن در خواندن و اعراب. (منتهی الارب). طیش، خطا کردن تیر از نشانه. (منتهی الارب).
- دست از پا خطا کردن، اشتباه کردن. سهو کردن.
- دست از پا خطا نکردن، سهو نکردن. دقت کردن. مواظبت کردن.
، گناه کردن. جرم کردن. بزه کردن. (یادداشت بخط مؤلف) :
زمانه بر سر آنست اگر خطایی کرد
که بعد از این همه طاعت کند بعذر گناه.
سعدی.
دوست بردارد بجرمی یا خطایی دل ز دوست
تو خطا کردی که بی جرم و خطا برداشتی.
سعدی (طیبات).
آنکو بغیر سابقه چندین نواخت کرد
ممکن بود که عفو کندگر خطا کنم.
سعدی (طیبات).
یکی را که عادت بود راستی
خطایی کند درگذارند ازو.
سعدی (گلستان).
گفت چه خطا کرده است که از دیدنش ملولی. (گلستان سعدی)، نگرفتن گیاه و خشک شدن گیاه. (یادداشت بخط مؤلف) : چون خواهند که بکنند (بادام ریشه قوی کرده را) و باز نشانند بسیار خطا کند و نگیرد. (فلاحت نامه). بهر نوعی که بنشانند (سفیددار) را بگیرد و کم خطا کند. (فلاحت نامه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بنا کردن
تصویر بنا کردن
عمارت کردن ساختمان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادا کردن
تصویر ادا کردن
گزاردن پس دادن باز پرداختن توختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابا کردن
تصویر ابا کردن
سر باز زدن امتناع کردن سرباز زدن ابا داشتن ابا آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطف کردن
تصویر عطف کردن
بازگشت دادن: زبانزد اواری باز گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطا کردن
تصویر خطا کردن
لغزیدن بزهیدن بزهکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوا کردن
تصویر آوا کردن
خواندن دعوت طلبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسا کردن
تصویر رسا کردن
اکمال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اعطا کردن
تصویر اعطا کردن
ارزانی داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
اشتباه کردن، سهو کردن، غلط گفتن، مرتکب خطا شدن، خبط کردن، قصور ورزیدن، خلاف کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از اعطا کردن
تصویر اعطا کردن
لمنح
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از اعطا کردن
تصویر اعطا کردن
Award, Grant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اعطا کردن
تصویر اعطا کردن
attribuer, accorder
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از اعطا کردن
تصویر اعطا کردن
授予
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اعطا کردن
تصویر اعطا کردن
পুরস্কৃত করা , প্রদান করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از اعطا کردن
تصویر اعطا کردن
присуждать , предоставлять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اعطا کردن
تصویر اعطا کردن
verleihen, gewähren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اعطا کردن
تصویر اعطا کردن
присуджувати , надавати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اعطا کردن
تصویر اعطا کردن
انعام دینا , عطا کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از اعطا کردن
تصویر اعطا کردن
kutunukia, kutoa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از اعطا کردن
تصویر اعطا کردن
premiar, conceder
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اعطا کردن
تصویر اعطا کردن
ödüllendirmek, bağışlamak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از اعطا کردن
تصویر اعطا کردن
수여하다 , 주다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از اعطا کردن
تصویر اعطا کردن
授与する , 与える
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از اعطا کردن
تصویر اعطا کردن
להעניק
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از اعطا کردن
تصویر اعطا کردن
przyznawać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اعطا کردن
تصویر اعطا کردن
memberikan penghargaan, memberi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از اعطا کردن
تصویر اعطا کردن
มอบ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از اعطا کردن
تصویر اعطا کردن
toekennen, verlenen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از اعطا کردن
تصویر اعطا کردن
premiar, conceder
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از اعطا کردن
تصویر اعطا کردن
premiare, concedere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از اعطا کردن
تصویر اعطا کردن
पुरस्कार देना , देना
دیکشنری فارسی به هندی